حوزه علمیه صدر بازار اصفهان

مدرسه علمیه صدر بازار اصفهان تدریس دروس خارج فقه و اصول و فلسفه و کلام

حوزه علمیه صدر بازار اصفهان

مدرسه علمیه صدر بازار اصفهان تدریس دروس خارج فقه و اصول و فلسفه و کلام

حوزه علمیه صدر بازار اصفهان
آخرین مطالب

۳ مطلب با موضوع «فلسفه» ثبت شده است


حکیم فقیه، مفسر ادیب، متکلم محقق، جامع دانش های نقلی و عقلی و مدرس نام آور حوزه علمی اصفهان در قرن چهاردهم هجری است.
پدرش شیخ مفید از علما و وعاظ اصفهان و مسلط بر علوم غریبه و از نوادگان آقا محمدبیدآبادی به شمار می رود. از نام و لقب مادرش آگاهی نداریم؛ همین اندازه می دانیم که از این پدر و مادر، پنج پسر: اسماعیل، صدرا، علی، محمود، اسدالله و سه دختر به جای مانده است. سبب شهرت ایشان به «مفید» گویای این است که خود را از احفاد محمدبن محمد بن نعمان معروف به «شیخ مفید»(م:1413ق) می دانند. محمود در سال1297ق و بنا به قولی در رمضان1302ق، در بیدآباد اصفهان دیده به جهان گشود و نزد پدر دانشمند و مادر مهربان خود دوران کودکی را پشت سرگذاشت. محمود، والدین خود را در سفری که با ایشان به عتبات عالیات به اتفاق خواهرش داشت، از دست داد و پس از خاکسپاری پدر و مادر در آن دیار مقدس، با خواهر خود به اصفهان بازگشت.
http://www.takhtefoulad.ir/TakhteFoolad/Media/Mashahirs/-2147483648/%D8%B4%DB%8C%D8%AE%20%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF.jpg
اساتید و مشایخ؛ محمود مفید فحول حکیمان و فقیهان امامیه و مدرسان و استادان برجستة علوم نقلی و عقلی زمان خود را درک کرد و با این که حوزه اصفهان در آن دوران از بزرگترین و مشهورترین مراکز علمی جهان تشیع به شمار می رفت به این مقدار بسنده نکرد و راهی شهرهای تهران و مشهد رضوی شده، از محضر فیلسوفان و فقیهان آن دو حوزه نیز- که خود از وارثان مکتب فقهی فلسفی اصفهان بودند- بهره های فراوان برد. در علوم نقلی بویژه فقه و اصول و ادبیات از فقیهان و اصولیان نام آوری مانند: میر سید محمدتقی مدرس ملا محمدحسین فشارکی، میر سید محمدصادق خاتون آبادی ، سید محمدباقر درچه ای (1264-1342ق) و شهید سید حسن مدرس اسفه ای در حوزه اصفهان، و شیخ فضل الله نوری در تهران استفاده نمود. در حکمت و عرفان محضر آخوند کاشی (ح1243-1333ق)، جهانگیرخان قشقایی (1243-1348ق) را در اصفهان و میرزا حسن کرمانشاهی(م:1336ق)، میرزا هاشم اشکوری گیلانی(م:1332ق)، میر شهاب الدین نیریزی (م:1320) و ضیاءالدین دری(1293-1375ق)را در تهران و میر محمدتقی میرزا عسکری معروف به آقابزرگ حکیم(م:1355ق) را در مشهد رضوی درک کرد. سایر علوم عقلی از جمله طب، ریاضیات، هیئت و نجوم را نیز نزد میرزا محمدباقر حکیم باشی (1271-1327ق)، ملا محمدجواد آدینه ای (م:1339) و سیدحسن مشکان طبسی(ح1290-1368ق) شاگردی کرد. از همدوره ای ها و هم مباحثه ای-های شیخ مفید در دوران تحصیل در اصفهان و تهران می توان به دانشمندان نام آوری مانند: حاج میرزا علی آقا شیرازی، سید علی اصغر مدرس برزانی، حاج آقا صدر کوپایی، محمدباقر الفت، شیخ محمدرضا حسام الواعظین، سید محمدباقر امامی، سید مجتبی روضاتی و محمدباقر نجفی اشاره کرد
گفتنی است که احتمال می رود شیخ مفید، محضر شمار دیگری از بزرگان حوزه مانند علامه میرزا ابوالمعالی کلباسی (1315ق)، میرزا محمدهاشم چهارسویی (1318ق)، میرزا محمدحسن نجفی(1317ق)، شیخ مرتضی ریزی لنجانی (1329ق)، میرزا بدیع درب امامی (1318ق) و آخوند ملا عبدالکریم گزی (1339ق) را نیز درک کرده باشد.

 

 

 

 

 


تدریس و شاگردان؛ شیخ مفید حکیمی متأله، فقیهی متشرع، عارفی سالک، عابدی ذاکر و مدرسی توانا و برجسته به شمار می رفت. بر عموم حکما و فیلسوفان زمان از لحاظ فقاهت مقدم بود و خارج فقه و اصول را ماهرانه و محققانه درس می گفت. از مدرسان نام آور علوم عقلی و نقلی در دوران اخیر بود و فقه و اصول، حکمت و تفسیر، فنون ریاضی، هیئت و نجوم را نزدیک به چهل سال در مدارسی مانند صدر بازار و چهارباغ تدریس می کرد. از جمله متون و کتاب های درسی او برای طلاب می توان به شرح منظومه سبزواری، اسفار اربعه ملاصدرا، شرح اشارات خواجه، فراید و متاجر شیخ انصاری، قوانین میرزای قمی، کفایة الاصول آخوند خراسانی، خلاصة الحساب شیخ بهایی، تشریح الافلاک چغمینی و شرح هندسه اقلیدسی اشاره کرد. در مدرسة صدر، فقه و اصول و فلسفه می گفت. در فقه، متن جواهرالکلام و در فلسفه، منظومه و اسفار را تدریس می کرد. «هدایة میبدی» را نیز در مسجد دارالشفا بازار مسگرهای اصفهان تدریس می-کرد. در اواخر عمرش، به دعوت آیت الله سید محمدرضا خراسانی رئیس وقت حوزة علمی اصفهان، منظومه و اسفار را در فلسفه و کفایة-الاصول را در اصول فقه درس می داد. بنابر درخواست و اصرار گروهی از فضلا، درس تفسیری نیز در مدرسة چهارباغ شروع نمود. مباحثی را که در این جلسه مطرح می کرد، عرفانی و بسیار عمیق بود و بعضی طلاب باور نمی کردند که ارتباطی با آیات قرآن داشته باشد. از این رو شماری از آنان به اندازه ای اشکال و ایراد نابجا و بی ربط گرفتند که سرانجام شیخ مفید ناچار به تعطیل درس تفسیر شد. در دوران وی تدریس حکمت و کتاب هایی مانند اسفار منحصر به او بود و بویژه با درگذشت شیخ محمد حکیم خراسانی، خاتم الحکمای اصفهان به شمار آمد. به گونه ای که حتی بر حکیمان متأله نامدار معاصرش مانند حاج آقا صدرالدین کوپایی-که از مدرسان برجستة کلام و حکمت در حوزه اصفهان بود- ارجح شناخته می شد. حکیم مفید وارث اندیشه های حکیمان شیعی ایرانی از ملاصدرا به بعد و آخرین ستاره فروزان مکتب فلسفی اصفهان به شمار می رفت. سلسله اساتید او با سه یا چهار واسطه به جدش حکیم متأله بیدآبادی- بزرگترین حلقه پیوند حکیمان پس از ملاصدرا به ملاصدرا- می رسد.
بسیاری از فضلا و دانشمندان اصفهان و سایر شهرهای ایران از محضر این حکیم الهی و فقیه عارف ربانی بهره های علمی و اخلاقی برده-اند که اسامی شماری از آنان عبارتند از: سید فضل الله ضیاءنور، سید عبدالحسین طیب، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، سید محمدعلی مبارکه ای، شیخ مرتضی اردکانی، میر سید حسن مدرس اصفهانی، شیخ ابراهیم ریاضی، سید مرتضی ظهیرالاسلام، شیخ حیدرعلی صلواتی، سید محمد جواد غروی، شیخ ابوالقاسم اشراقی، سید جمال صهری، شیخ اسماعیل کلباسی، سید محمدباقر آیت اللهی، شیخ حسین عمادزاده، شیخ نصرالله قضایی نجف آبادی، سید مرتضی موحد ابطحی، سلطان حسین تابنده گنابادی (رضاعلیشاه)، میر سید علاءالدین مدرس، میرزا حبیب الله لنجانی، شیخ محمد مروجی، سید مجتبی میرمحمدصادقی، شیخ محمدباقر صدیقین، سید فضل الله تجویدی، شیخ احمد قمی نژاد، سید علی هدایتی، ابراهیم جواهری، سید ضیاءالدین علامه، شیخ محمدعلی غروی، سید مهدی علامه فانی، شیخ احمد روحانی(شیخ الاسلام)، سید محمدباقر موحد ابطحی، سید محمدعلی موحد ابطحی، حسن سدهی، دکتر محمدحسن سه چهاری، شیخ محمدجعفر الهی نجف آبادی، میرزا علی محمد اژه ای، عبدالرحیم عبودیت، یحیی فقیه ایمانی، میرزا عنایت الله نجفی، سید جلال الدین آشتیانی، میرزا عبدالحسین صدرالمحدثین، حسن صدر، شیخ حسینعلی منتظری، سید محمدرضا شریعت زفره ای، شیخ سراج-الدین هدایت، دکتر محمد خوانساری، سید احمد فقیه امامی، شیخ محمدتقی نجفی، سید احمد مقدس، میرزا احمد عمادالواعظین، ابوالقاسم پاینده، رضا عمادزاده، سید ابوالفضل صفوی ریزی، شیخ محمد خوانساری (علم آموز)، شیخ عباس مصباح، دکتر سید عمادالدین خراسانی، ابوطالب مصطفایی، سید محمد میردامادی، محمد ربانی خوراسگانی، سید علی طباطبایی، دکتر محمدحسین ضیایی، دکتر سید رضا ابوالبرکات، حبیب الله شاهنده، سید محمد حسینی کوشکی، شیخ محمدحسین رشتی، سید محمد آل رسول شمس آبادی، شیخ حسین مظاهری، دکتر سید احمد تویسرکانی، شیخ اسدالله جوادی، شیخ محمدی و سید محمدتقی حجازی فروشانی.
شیوة آموزشی و روش تدریس شیخ مفید کارآمد و موفق بود. ابتدا مطلب را از خارج و با قوت و استحکام مطرح می کرد و سپس تطبیق با عبارات و متن درس را نیز به خوبی و با دقت تمام انجام می داد. درس اخلاق او که در مدرسه چهارباغ تشکیل می شد، بسیار جذاب و لطیف بود و بیانی روحانی و گیرا داشت و مخاطب را از خود بیخود می کرد؛ به گونه ای که شماری از شاگردانش فقط برای تماشای سیمای روحانی و هیأت ملکوتی او به درس می آمدند و از معنویت و روحانیت استاد لذت می بردند .
آثار و تألیفات؛ شمار دقیق نوشتجات شیخ محمود مفید به درستی معلوم نیست. برخی از آنها توسط خود ایشان در اختیار فرزندش مرتضی مفید قرار گرفته که وی نیز پیش از فوت به یکی از شاگردانش تحویل داده است. پاره ای دیگر نیز جسته و گریخته توسط نگارنده گردآوری شده است.
1.رساله ای در اثبات وجود خدا. 2. رساله ای در مباحث وجودی یا رسالة وجودیه. 3.رساله ای در پاره ای از مباحث فلسفی مانند: ماهیت، شر، اقسام اضافه 4.رساله ای در فقه که شامل طهارت و صلوة است. 5. اجازات. 6.تقریرات.
احوال شخصی و اوصاف اخلاقی؛ شیخ مفید در بسیاری از فضایل اخلاقی مانند زهد، قناعت، عفت نفس، اعراض از زر و زور و ریاست دنیا، استقلال و آزادگی، صفا و خلوص، اهتمام به عبادات و اذکار و معنویات کم مانند بود. زندگی او با فقر و عسرت شدیدی همراه بود و از وجوهات شرعی استفاده نمی کرد. می فرمود: من لیسانسیة فقرم، هیچ طلبه ای به اندازة من گرسنگی نخورد، به گونه ای که از گرسنگی بر خود می لرزیدم و در تهران هنگام تحصیل نزد شیخ فضل الله نوری در حجرات مدرسه سپهسالار در میدان بهارستان مباحثه می کردیم و از فرط عشق به درس و مطالعه، اعتنایی به جوع نداشتیم. نقل شده است که یکی از پسران او بیماری سختی پیدا کرد و پزشک معالج تجویز کرده بود که از آن جا که نباید بدنش با زمین و تشک تماس بگیرد، او را روی ارزن یا گندم بخوابانند ولی وضع نامساعد مالی پدر چنین اجازه ای به او نداد. شیخ دو پسر عزیزش را در اثر بیماری حصبه از دست داده بود. او به یکی از شاگردان خود فرموده است: «در ایام تحصیل مشکلات فراوان دیده ام. بسیاری از اوقات لباس به قدر نیاز نداشتم. بارها دست خالی به منزل رفته ام؛ ولی به لطف الهی همه را پشت سر گذاشتم و همسرم با فداکاری این وضعیت را تحمل می کرد و مرا نگران نمی ساخت». سالیان متمادی خانة مستقلی نداشت و در این اواخر توانست منزلی در محلة بیدآباد تهیه کند. از آن جا که یک دست لباس بیشتر نداشت، هنگامی که لباسش را می شست باید مدتها صبر می کرد تا، خشک شود و به ناچار با لباسِ رو، به مدرسه می رفت و سرمای سخت و خشک را تحمل می کرد. با این وصف هیچگاه از وجوه شرعی و سهم امام استفاده نکرد، تا بدان جا که گاهی مورد گله و شکایت یا پرسشهای برخی از فرزندانش قرار می گرفت. گاهی اوقات به اندازه ای که خویشان و بستگانش هدیه ای می آوردند، اکتفا می کرد. از سوی دیگر روحیه ای سخاوتمندانه داشت و از کمک و دستگیری دیگران دریغ نمی ورزید. یک بار که به مناسبت فرا رسیدن عید نوروز برخی از طلاب مدرسه برای خادمان عیدی جمع می-کردند، نزد شیخ مفید نیز آمدند و شیخ که تازه حقوق خود را دریافت کرده بود، تمام آن را یک جا برای عیدی خدام تحویل داد و با اینکه به شیخ گفته بودند که مقداری برای خود نگه دارد؛ اما گذشت کرد و همه را بخشیده بود. از یکی از علمای اصفهان به نام میرزا محمد روضاتی- که محافل علمی و مجالس دوره ای با حضور بزرگان در منزل او تشکیل شده و کانون گرمی برای فضلا محسوب می شد- نیز نقل شده است که: « روزی نزدیک اذان ظهر صدای در را شنیدم. دیدم آقای مفید آمده اند، هرچه اصرار کردم داخل بیایند، نپذیرفت و دستمالی پر از پول را به من داد و فرمود شنیده ام قصد دارید یکی از علویات را شوهر دهید، گفتم شاید کمکی باشد. فقط به همین منظور آمده ام و نمی خواهم قصدم خراب شود. این را فرمود و خداحافظی کرد». شیخ مفید به تهجد و مناجات در سحر و نماز اول وقت پایبند بود. عصرها در مسجد سید پشت مقبرة حجة الاسلام جلوس داشت و تا غروب مشغول ذکر بود، نماز مغرب را خود به تنهایی، پشت ایوان مقبره اقامه می کرد و منتظر می ماند تا هنگام فضیلت عشا برسد و در این فاصله با شماری از طلاب و فضلا یا کسبه محل گفتگو می کرد و یا به پرسشها و احکام شرعی مردم پاسخ می گفت. گاهی به جای نعلین از گیوه استفاده می کرد و عبا را به جای آن که بر دوش اندازد به دست می گرفت. هنگامی که یکی از شاگردانش به او اعتراض کرد که شما فیلسوف هستید چرا این گونه رفتار می کنید؟ پاسخ داد که «من عمداً چنین می کنم، چون قرآن می فرماید: «تلک الاخرة نجعلها للذین لا علواً فی الارض و لا فساداً» در میان مردم اصفهان و حتی اهالی محلة خودش بیدآباد، ناشناخته و گمنام بود. با اینکه بی اعتنا به دنیا و جاه و مقام و ثروت بود، اهتمامی بسیار به درس و بحث و گفتگوهای علمی داشت. افزون بر چند نوبت تدریس در مدرسه های صدر و چهارباغ، شماری محافل علمی نیز به صورت دوره ای، در منزل شخصی اش و منازل سایر علما و فضلای شهر و گاهی نیز در باغ های اطراف داشت که در این گونه مجالس بزرگانی مانند میر سید محمد مدرس و فرزندانش: میر سید علی و میر سید حسن مدرس، میر سید محمد روضاتی، آقا صدر خادمی، میر سید اسدالله روضاتی، آقا نور شریعتمداری، شریعت هرندی، شمس آبادی، رجایی، محمود فشارکی، شیخ احمد روحانی و دیگران شرکت می کردند. نمونه ای از مباحث علمی مطرح در این مجالس در کتاب«نگاهی به احوال و آرای حکیم مدرس اصفهانی»آمده است.
شماری از شخصیت ها و رجال علمی و فرهنگی نیز با علامه مفید دیدار داشته اند که از جمله آنان می توان به شهید مرتضی مطهری، حاج سید مصطفی خمینی، ملک الشعرای بهار اشاره کرد؛ در سفری به مشهد رضوی نیز با مدرس نامدار حوزة آن شهر میرزا مهدی غروی اصفهانی دیدار داشته و در نجف اشرف با علما و مراجع ملاقاتهایی نموده و به ویژه از عمیق و سودمند بودن درس آیت الله شاهرودی تمجید نموده است.
شیخ در صفا و خلوص و معنویت نیز نادرة دوران بوده و احوال معنوی شگفتی از او نقل شده است. یکی از شاگردان ایشان نقل می کند که «روزی استاد برخلاف انتظار و بدون اطلاع قبلی به درس نیامد و بعد متوجه شدیم که به زیارت حضرت ثامن الحجج امام رضا علیه-السلام رفته بوده است. پس از بازگشت که به دیدن ایشان رفتیم فرمود، خیلی فوری و ناگهانی رخ داد و قضیه از این قرار بود آقای صدیقین(مرحوم حاج ملا حسینعلی) آمدند و گفتند فلان آقای روحانی مرا فرستاده و گفته است پس از ابلاغ سلام به شما بگویم، حضرت رضا علیه السلام در رؤیا به من فرمودند به شیخ بگویید چرا به نذر خود عمل نکرده؟» و من یادم آمد که برای حل مشکلی نذر کرده بودم که به زیارت بروم ولی فراموشم شده بود. همچنین نقل شده است که شیخ مفید به یکی از علمای اصفهان فرموده بود که «روزی بر سر قبر آقا محمد بیدآبادی رفته بودم و عرض کردم سلام علیکم و ایشان پاسخ فرمودند: علیکم السلام!».
آنچه اعتبار حکیم فقیه علامه شیخ محمود مفید را نزد همگان به اوج رسانده بود، همین فضایل اخلاقی و صفات پسندیدة انسانی و شخصیت بزرگ و خدایی او بود. شاگردانش شیفتة او بودند و به همین دلیل همواره از او یاد می کردند و آیین زندگی اش را می ستودند. آنان نیز در زندگی شیوة زهد و قناعت استاد را سرمشق خود قرار دادند و تواضع معمول را رعایت کردند
آرا و دیدگاه ها؛ شیخ مفید لحظه ای از تفکر غافل نبود و هیچ چیز برایش مانند حکمت و اندیشیدن ارزش و اعتبار نداشت. حکیمی متأله بود که تألهش نه فقط از طریق ریاضت های شرعی بلکه بر پایة تفکر و خردورزی بدست آمده بود. در پاره ای مباحث پیچیدة فلسفی مانند اثبات وجود خدا بویژه برهان صدیقین، تکامل برزخی، معاد و مانند آن، صاحب نظر و دارای ابتکار بود. حکیم مفید بر این باور بود که بدن مثالی مرتبه ای از مراتب نفس و روح است و همراه روح در بدن عنصری دنیوی حضور دارد. روح و بدن مثالی و بدن عنصری مانند روغن و کره و ماست هستند؛ یعنی همان طور که روغن در کره است و آن را از ماست بیرون می آورند، بدن مثالی نیز همراه روح در بدن است و پس از مفارقت روح از بدن باز همراه روح خواهد بود. وی به هنگام تدریس فلسفه، این عقیده را تصوری نادرست می دانست که در عالم برزخ به تعداد ارواح، بدن های مثالی ساخته و پرداخته و آماده است تا ارواح پس از فراق از بدن ها به آنها تعلق بگیرند و تشبیه می نمود به تاپوچی نوزادان که در قدیم آنان را از گهواره به آن منتقل کردند. در واقع حکیم مفید بر مبنای تکامل برزخی معتقد بود که نفس پس از مرگ بدن هم چنان طی مراتب می کند و تطور می یابد و این خلاف عقیدة اکثری حکمای اسلامی است که معتقدند از آن جا که نفس در مقام فعل نیز مجرد شد، بدن را رها کرده و به عقول لاحق می پیوندد. روزی در بحث معاد یکی از شاگردانش از او دربارة معنای آیة شریفة «فتأتون أفواجا» پرسید، فرمود: «انسان نوع واحد و صادق بر افراد متفق الحقیقه است؛ ولی در نشأة آخرت به انواع متکثره تبدیل می شود که صورت نفسانیه مادة قابله می شود برای صور اخرویه بر حسب ملکات و اعمال و اخلاق و عقاید خود، و حق جل و علا به آنها البسة مناسبشان را می پوشاند، مطابق "ان سعیکم لشتی" یا "فتأتون افواجا" و آن جاست که متحقق می شود».
حکیم فقیه علامه شیخ محمود مفید از نگاه علما و دانشمندان؛ 1. حاج سید محمدعلی مبارکه ای : «الشیخ الزاهد الحکیم محمود بن شیخ مفید الاصفهانی از جمله فضلا و حکمای معاصرین است والحال که سال یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت قمری است، فن حکمت الهی را در اصفهان به غیر از او کسی از عهده تدریسش برنمی آید و استاد حکمت را در این شهر فقط همان وجود اوست بخصوص در تدریس کتب ابن سینا و کتب مولی صدرای شیرازی چون اشارات آن و کتاب شفا و کتاب اسفار و منظومه حکیم سبزواری که به احسن وجه از عهدة ادای مطالب و مقاصد کتب مذکوره بر می آید والحق وجودش یادگاری است از متقدمین و از مفاخر حاضرین و در علوم ادبیات و فنون عربیه و سایر علوم دینیه چون علم اصول الفقه و فقه و حدیث از اماجد و اوحد اهل عصر است و در تمامی این علوم یکتا مدرس است که پس از او زمانه دیگر مانندش تربیت نخواهد نمود و علاوه بر معلومات، به مکارم اخلاق و ملکات حمیده و انسانیت و به صفت تخلیه باطن از کدورات صفات غیر مرضیه و تخلیة روح به آداب رحمانیه به مجاهدات نفسانیه آراسته و از فنون غریبه که اسباب صید عوام است مبرا و به همت و علو طبع و زهد و اعراض از اهل دنیا متصف است[...] و در بلندی افکار و روشنی ضمیر کمتر کسی از معاصرین نظیرش را مشاهده نموده[...] و در این روزگار ناپایدار که زمام رشته تحصیلات معقول گسسته شده[...] پای استقامت خود را در افادات علمیه چندان محکم داشته که به وزیدن بادهای حوادث از جای نجنبیده و علاوه بر دشمنان عوامی، فقیه مسلکان را که در کسوت ظاهر روحانیت خود را درآورده به میزان«الناس اعداء بما جهلوا» نظر سوء به جنابش پیدا کرده و اگر زمانه مساعد بود همان معاملات که با مولی صدرا و مولی محراب معمول داشتند، دربارة او نیز معمول می داشتند».
2.معلم حبیب آبادی: «شیخ محمود از علما و حکمای اصفهان بود و علی المسموع خود را از اولاد و اعقاب مرحوم شیخ بزرگوار شیخ مفیدمعروف از رجال مائة چهارم و پنجم اعلی الله مقامه می دانسته و بدین جهت به این کلمه مشهور شده و او همی در مدرسه صدر در علم شریف حکمت تدریس می فرمود [...] بعد از اوکسی را نشان نداریم که در اصفهان که همیشه مجمع اساتید بزرگوار علوم عقلیه و نقلیه بوده) از حکمای بزرگوار و مدرسین این علوم و آثار باشد[...]» (مکارم الاثار، مخطوط).
3. حاج حسین عمادزاده اصفهانی(تاریخ رجال اسلام و شیعه):«شیخ محمود مفید از اساتید معقول مدرسة صدر و از محققین حکماست[...] قدرت بیان و حافظة ایشان مخصوصاً در فلسفه و حکمت قابل توجه است. او فقیه حکیم و حکیم فقیه است، در نهایت زهد و تقوی و متانت و خالی از هرگونه شائبه و حب جاه و ریاست طلبی است. نگارنده قسمت اعظم اسفار ملاصدرا را در خدمت ایشان خوانده و موقع درس از خارج مطالب را کاملاً بیان و اشکالات وارده و مشکلات و احتجاجات فلاسفه را بیان می کردند. سپس از روی عبارت قریب یک ورق و نیم در هر درسی مطابقت می نمودند و راستی که بهره می بردم و التذاذ می نمودم، کفایه تدریس می کردند و آن هم با همین قدرت بیان و تسلط بر مطالب، و معلوم بود که ایشان مطالب را هضم کرده و کاملاً بر اسرار و دقایق و نکات آن مطلع و مستحضر بودند».
4. حاج سید ضیاءالدین حسینی نجفی اصفهانی مشهور به علامه در متن اجازه ای که برای حاج آقا حسن امامی صادر کرده است، شیخ اجازه خود را چنین ستوده است: «شیخی و استادی الفقیه الاصولی المتکلم الموحد بتمام معنی الکلمه الذی بموته مات علم الحکمه باصفهان و کان یعظنا قبل التدریس بقدر زمن التدریس و فی صلاته کان یقف متصلاً بالجدار حتی لا یاتم به أحد وله قصص و حکایات و هو شیخنا الحاج الشیخ محمود المفید رحمه الله».
وفات: شیخ محمود مفید سرانجام در ساعت یک بعدازظهر روز جمعه11 شوال1382/ 17 اسفند1341ش به لقای پروردگارش نایل گردید. با درگذشت این حکیم فقیه و فیلسوف بی بدیل اصفهان یکپارچه ماتم و عزا شد و حدود 300هزار نفر از مردم و طلاب و روحانیون و بازاریان با آه و ناله و اندوه پیکر او را در روز شنبه12 شوال تشییع و در بقعة جد امجدش حکیم متأله بیدآبادی به خاک سپردند. نقل است که در سحرگاه فردای آن روز که پیکرش را به خاک سپردند، صدای او را به وضوح شنیدند که طبق معمول ایام حیاتش، با صوت زیبا، سوره یس را تلاوت می کرد. فرزندش مرتضی مفید در همان روز خاکسپاری پدر، قصیده ای در رثای او سرود که بر روی سنگ قبر شیخ حک شده است:
چشمة عرفان و حکمت منبع فقه و اصول/در ریاضی و نجوم و هیئت استاد فحول
فارغ از لذات دنیا، بی نیاز از ناز دهر/عاشق دیدار یار و مهر او کرده قبول
در کمال زهد و تقوی و بینش و حسن سلوک/داد پایان سوی حق نزدیکتر راه وصول
هادی و حامی شدندش تا ابد عمری چو بود/هادی شرع رسول و حامی آل بتول
کرد در سال هزار و سیصد و هشتاد و دو/ظهر جمعه یازده شوال بر جنت نزول
رفت در دار بقا تنها نه محمود مفید/ز آسمان علم و دانش کرد خورشیدی افول
17 اسفند1341ش
فضل الله اعتمادی متخلص به برنا نیز ماده تاریخ وفات علامه مفید را چنین سروده است:
برنا پی رحلتش به شمسی گفتا
لقمان زمان و عهد خود بود مفید
همچنین سید طه بهشتی مرثیه و ماده تاریخی برای فوت وی سروده که ماده تاریخ آن چنین است:
گفت بهشتی بزن هشت ز مصرع بگو
مقام محمود یافت بزهد و حکمت مفید

 

حکیم فقیه، مفسر ادیب، متکلم محقق، جامع دانش های نقلی و عقلی و مدرس نام آور حوزه علمی اصفهان در قرن چهاردهم هجری است.
پدرش شیخ مفید از علما و وعاظ اصفهان و مسلط بر علوم غریبه و از نوادگان آقا محمدبیدآبادی به شمار می رود. از نام و لقب مادرش آگاهی نداریم؛ همین اندازه می دانیم که از این پدر و مادر، پنج پسر: اسماعیل، صدرا، علی، محمود، اسدالله و سه دختر به جای مانده است. سبب شهرت ایشان به «مفید» گویای این است که خود را از احفاد محمدبن محمد بن نعمان معروف به «شیخ مفید»(م:1413ق) می دانند. محمود در سال1297ق و بنا به قولی در رمضان1302ق، در بیدآباد اصفهان دیده به جهان گشود و نزد پدر دانشمند و مادر مهربان خود دوران کودکی را پشت سرگذاشت. محمود، والدین خود را در سفری که با ایشان به عتبات عالیات به اتفاق خواهرش داشت، از دست داد و پس از خاکسپاری پدر و مادر در آن دیار مقدس، با خواهر خود به اصفهان بازگشت.
اساتید و مشایخ؛ محمود مفید فحول حکیمان و فقیهان امامیه و مدرسان و استادان برجستة علوم نقلی و عقلی زمان خود را درک کرد و با این که حوزه اصفهان در آن دوران از بزرگترین و مشهورترین مراکز علمی جهان تشیع به شمار می رفت به این مقدار بسنده نکرد و راهی شهرهای تهران و مشهد رضوی شده، از محضر فیلسوفان و فقیهان آن دو حوزه نیز- که خود از وارثان مکتب فقهی فلسفی اصفهان بودند- بهره های فراوان برد. در علوم نقلی بویژه فقه و اصول و ادبیات از فقیهان و اصولیان نام آوری مانند: میر سید محمدتقی مدرس ملا محمدحسین فشارکی، میر سید محمدصادق خاتون آبادی ، سید محمدباقر درچه ای (1264-1342ق) و شهید سید حسن مدرس اسفه ای در حوزه اصفهان، و شیخ فضل الله نوری در تهران استفاده نمود. در حکمت و عرفان محضر آخوند کاشی (ح1243-1333ق)، جهانگیرخان قشقایی (1243-1348ق) را در اصفهان و میرزا حسن کرمانشاهی(م:1336ق)، میرزا هاشم اشکوری گیلانی(م:1332ق)، میر شهاب الدین نیریزی (م:1320) و ضیاءالدین دری(1293-1375ق)را در تهران و میر محمدتقی میرزا عسکری معروف به آقابزرگ حکیم(م:1355ق) را در مشهد رضوی درک کرد. سایر علوم عقلی از جمله طب، ریاضیات، هیئت و نجوم را نیز نزد میرزا محمدباقر حکیم باشی (1271-1327ق)، ملا محمدجواد آدینه ای (م:1339) و سیدحسن مشکان طبسی(ح1290-1368ق) شاگردی کرد. از همدوره ای ها و هم مباحثه ای-های شیخ مفید در دوران تحصیل در اصفهان و تهران می توان به دانشمندان نام آوری مانند: حاج میرزا علی آقا شیرازی، سید علی اصغر مدرس برزانی، حاج آقا صدر کوپایی، محمدباقر الفت، شیخ محمدرضا حسام الواعظین، سید محمدباقر امامی، سید مجتبی روضاتی و محمدباقر نجفی اشاره کرد
گفتنی است که احتمال می رود شیخ مفید، محضر شمار دیگری از بزرگان حوزه مانند علامه میرزا ابوالمعالی کلباسی (1315ق)، میرزا محمدهاشم چهارسویی (1318ق)، میرزا محمدحسن نجفی(1317ق)، شیخ مرتضی ریزی لنجانی (1329ق)، میرزا بدیع درب امامی (1318ق) و آخوند ملا عبدالکریم گزی (1339ق) را نیز درک کرده باشد.
تدریس و شاگردان؛ شیخ مفید حکیمی متأله، فقیهی متشرع، عارفی سالک، عابدی ذاکر و مدرسی توانا و برجسته به شمار می رفت. بر عموم حکما و فیلسوفان زمان از لحاظ فقاهت مقدم بود و خارج فقه و اصول را ماهرانه و محققانه درس می گفت. از مدرسان نام آور علوم عقلی و نقلی در دوران اخیر بود و فقه و اصول، حکمت و تفسیر، فنون ریاضی، هیئت و نجوم را نزدیک به چهل سال در مدارسی مانند صدر بازار و چهارباغ تدریس می کرد. از جمله متون و کتاب های درسی او برای طلاب می توان به شرح منظومه سبزواری، اسفار اربعه ملاصدرا، شرح اشارات خواجه، فراید و متاجر شیخ انصاری، قوانین میرزای قمی، کفایة الاصول آخوند خراسانی، خلاصة الحساب شیخ بهایی، تشریح الافلاک چغمینی و شرح هندسه اقلیدسی اشاره کرد. در مدرسة صدر، فقه و اصول و فلسفه می گفت. در فقه، متن جواهرالکلام و در فلسفه، منظومه و اسفار را تدریس می کرد. «هدایة میبدی» را نیز در مسجد دارالشفا بازار مسگرهای اصفهان تدریس می-کرد. در اواخر عمرش، به دعوت آیت الله سید محمدرضا خراسانی رئیس وقت حوزة علمی اصفهان، منظومه و اسفار را در فلسفه و کفایة-الاصول را در اصول فقه درس می داد. بنابر درخواست و اصرار گروهی از فضلا، درس تفسیری نیز در مدرسة چهارباغ شروع نمود. مباحثی را که در این جلسه مطرح می کرد، عرفانی و بسیار عمیق بود و بعضی طلاب باور نمی کردند که ارتباطی با آیات قرآن داشته باشد. از این رو شماری از آنان به اندازه ای اشکال و ایراد نابجا و بی ربط گرفتند که سرانجام شیخ مفید ناچار به تعطیل درس تفسیر شد. در دوران وی تدریس حکمت و کتاب هایی مانند اسفار منحصر به او بود و بویژه با درگذشت شیخ محمد حکیم خراسانی، خاتم الحکمای اصفهان به شمار آمد. به گونه ای که حتی بر حکیمان متأله نامدار معاصرش مانند حاج آقا صدرالدین کوپایی-که از مدرسان برجستة کلام و حکمت در حوزه اصفهان بود- ارجح شناخته می شد. حکیم مفید وارث اندیشه های حکیمان شیعی ایرانی از ملاصدرا به بعد و آخرین ستاره فروزان مکتب فلسفی اصفهان به شمار می رفت. سلسله اساتید او با سه یا چهار واسطه به جدش حکیم متأله بیدآبادی- بزرگترین حلقه پیوند حکیمان پس از ملاصدرا به ملاصدرا- می رسد.
بسیاری از فضلا و دانشمندان اصفهان و سایر شهرهای ایران از محضر این حکیم الهی و فقیه عارف ربانی بهره های علمی و اخلاقی برده-اند که اسامی شماری از آنان عبارتند از: سید فضل الله ضیاءنور، سید عبدالحسین طیب، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، سید محمدعلی مبارکه ای، شیخ مرتضی اردکانی، میر سید حسن مدرس اصفهانی، شیخ ابراهیم ریاضی، سید مرتضی ظهیرالاسلام، شیخ حیدرعلی صلواتی، سید محمد جواد غروی، شیخ ابوالقاسم اشراقی، سید جمال صهری، شیخ اسماعیل کلباسی، سید محمدباقر آیت اللهی، شیخ حسین عمادزاده، شیخ نصرالله قضایی نجف آبادی، سید مرتضی موحد ابطحی، سلطان حسین تابنده گنابادی (رضاعلیشاه)، میر سید علاءالدین مدرس، میرزا حبیب الله لنجانی، شیخ محمد مروجی، سید مجتبی میرمحمدصادقی، شیخ محمدباقر صدیقین، سید فضل الله تجویدی، شیخ احمد قمی نژاد، سید علی هدایتی، ابراهیم جواهری، سید ضیاءالدین علامه، شیخ محمدعلی غروی، سید مهدی علامه فانی، شیخ احمد روحانی(شیخ الاسلام)، سید محمدباقر موحد ابطحی، سید محمدعلی موحد ابطحی، حسن سدهی، دکتر محمدحسن سه چهاری، شیخ محمدجعفر الهی نجف آبادی، میرزا علی محمد اژه ای، عبدالرحیم عبودیت، یحیی فقیه ایمانی، میرزا عنایت الله نجفی، سید جلال الدین آشتیانی، میرزا عبدالحسین صدرالمحدثین، حسن صدر، شیخ حسینعلی منتظری، سید محمدرضا شریعت زفره ای، شیخ سراج-الدین هدایت، دکتر محمد خوانساری، سید احمد فقیه امامی، شیخ محمدتقی نجفی، سید احمد مقدس، میرزا احمد عمادالواعظین، ابوالقاسم پاینده، رضا عمادزاده، سید ابوالفضل صفوی ریزی، شیخ محمد خوانساری (علم آموز)، شیخ عباس مصباح، دکتر سید عمادالدین خراسانی، ابوطالب مصطفایی، سید محمد میردامادی، محمد ربانی خوراسگانی، سید علی طباطبایی، دکتر محمدحسین ضیایی، دکتر سید رضا ابوالبرکات، حبیب الله شاهنده، سید محمد حسینی کوشکی، شیخ محمدحسین رشتی، سید محمد آل رسول شمس آبادی، شیخ حسین مظاهری، دکتر سید احمد تویسرکانی، شیخ اسدالله جوادی، شیخ محمدی و سید محمدتقی حجازی فروشانی.
شیوة آموزشی و روش تدریس شیخ مفید کارآمد و موفق بود. ابتدا مطلب را از خارج و با قوت و استحکام مطرح می کرد و سپس تطبیق با عبارات و متن درس را نیز به خوبی و با دقت تمام انجام می داد. درس اخلاق او که در مدرسه چهارباغ تشکیل می شد، بسیار جذاب و لطیف بود و بیانی روحانی و گیرا داشت و مخاطب را از خود بیخود می کرد؛ به گونه ای که شماری از شاگردانش فقط برای تماشای سیمای روحانی و هیأت ملکوتی او به درس می آمدند و از معنویت و روحانیت استاد لذت می بردند .
آثار و تألیفات؛ شمار دقیق نوشتجات شیخ محمود مفید به درستی معلوم نیست. برخی از آنها توسط خود ایشان در اختیار فرزندش مرتضی مفید قرار گرفته که وی نیز پیش از فوت به یکی از شاگردانش تحویل داده است. پاره ای دیگر نیز جسته و گریخته توسط نگارنده گردآوری شده است.
1.رساله ای در اثبات وجود خدا. 2. رساله ای در مباحث وجودی یا رسالة وجودیه. 3.رساله ای در پاره ای از مباحث فلسفی مانند: ماهیت، شر، اقسام اضافه 4.رساله ای در فقه که شامل طهارت و صلوة است. 5. اجازات. 6.تقریرات.
احوال شخصی و اوصاف اخلاقی؛ شیخ مفید در بسیاری از فضایل اخلاقی مانند زهد، قناعت، عفت نفس، اعراض از زر و زور و ریاست دنیا، استقلال و آزادگی، صفا و خلوص، اهتمام به عبادات و اذکار و معنویات کم مانند بود. زندگی او با فقر و عسرت شدیدی همراه بود و از وجوهات شرعی استفاده نمی کرد. می فرمود: من لیسانسیة فقرم، هیچ طلبه ای به اندازة من گرسنگی نخورد، به گونه ای که از گرسنگی بر خود می لرزیدم و در تهران هنگام تحصیل نزد شیخ فضل الله نوری در حجرات مدرسه سپهسالار در میدان بهارستان مباحثه می کردیم و از فرط عشق به درس و مطالعه، اعتنایی به جوع نداشتیم. نقل شده است که یکی از پسران او بیماری سختی پیدا کرد و پزشک معالج تجویز کرده بود که از آن جا که نباید بدنش با زمین و تشک تماس بگیرد، او را روی ارزن یا گندم بخوابانند ولی وضع نامساعد مالی پدر چنین اجازه ای به او نداد. شیخ دو پسر عزیزش را در اثر بیماری حصبه از دست داده بود. او به یکی از شاگردان خود فرموده است: «در ایام تحصیل مشکلات فراوان دیده ام. بسیاری از اوقات لباس به قدر نیاز نداشتم. بارها دست خالی به منزل رفته ام؛ ولی به لطف الهی همه را پشت سر گذاشتم و همسرم با فداکاری این وضعیت را تحمل می کرد و مرا نگران نمی ساخت». سالیان متمادی خانة مستقلی نداشت و در این اواخر توانست منزلی در محلة بیدآباد تهیه کند. از آن جا که یک دست لباس بیشتر نداشت، هنگامی که لباسش را می شست باید مدتها صبر می کرد تا، خشک شود و به ناچار با لباسِ رو، به مدرسه می رفت و سرمای سخت و خشک را تحمل می کرد. با این وصف هیچگاه از وجوه شرعی و سهم امام استفاده نکرد، تا بدان جا که گاهی مورد گله و شکایت یا پرسشهای برخی از فرزندانش قرار می گرفت. گاهی اوقات به اندازه ای که خویشان و بستگانش هدیه ای می آوردند، اکتفا می کرد. از سوی دیگر روحیه ای سخاوتمندانه داشت و از کمک و دستگیری دیگران دریغ نمی ورزید. یک بار که به مناسبت فرا رسیدن عید نوروز برخی از طلاب مدرسه برای خادمان عیدی جمع می-کردند، نزد شیخ مفید نیز آمدند و شیخ که تازه حقوق خود را دریافت کرده بود، تمام آن را یک جا برای عیدی خدام تحویل داد و با اینکه به شیخ گفته بودند که مقداری برای خود نگه دارد؛ اما گذشت کرد و همه را بخشیده بود. از یکی از علمای اصفهان به نام میرزا محمد روضاتی- که محافل علمی و مجالس دوره ای با حضور بزرگان در منزل او تشکیل شده و کانون گرمی برای فضلا محسوب می شد- نیز نقل شده است که: « روزی نزدیک اذان ظهر صدای در را شنیدم. دیدم آقای مفید آمده اند، هرچه اصرار کردم داخل بیایند، نپذیرفت و دستمالی پر از پول را به من داد و فرمود شنیده ام قصد دارید یکی از علویات را شوهر دهید، گفتم شاید کمکی باشد. فقط به همین منظور آمده ام و نمی خواهم قصدم خراب شود. این را فرمود و خداحافظی کرد». شیخ مفید به تهجد و مناجات در سحر و نماز اول وقت پایبند بود. عصرها در مسجد سید پشت مقبرة حجة الاسلام جلوس داشت و تا غروب مشغول ذکر بود، نماز مغرب را خود به تنهایی، پشت ایوان مقبره اقامه می کرد و منتظر می ماند تا هنگام فضیلت عشا برسد و در این فاصله با شماری از طلاب و فضلا یا کسبه محل گفتگو می کرد و یا به پرسشها و احکام شرعی مردم پاسخ می گفت. گاهی به جای نعلین از گیوه استفاده می کرد و عبا را به جای آن که بر دوش اندازد به دست می گرفت. هنگامی که یکی از شاگردانش به او اعتراض کرد که شما فیلسوف هستید چرا این گونه رفتار می کنید؟ پاسخ داد که «من عمداً چنین می کنم، چون قرآن می فرماید: «تلک الاخرة نجعلها للذین لا علواً فی الارض و لا فساداً» در میان مردم اصفهان و حتی اهالی محلة خودش بیدآباد، ناشناخته و گمنام بود. با اینکه بی اعتنا به دنیا و جاه و مقام و ثروت بود، اهتمامی بسیار به درس و بحث و گفتگوهای علمی داشت. افزون بر چند نوبت تدریس در مدرسه های صدر و چهارباغ، شماری محافل علمی نیز به صورت دوره ای، در منزل شخصی اش و منازل سایر علما و فضلای شهر و گاهی نیز در باغ های اطراف داشت که در این گونه مجالس بزرگانی مانند میر سید محمد مدرس و فرزندانش: میر سید علی و میر سید حسن مدرس، میر سید محمد روضاتی، آقا صدر خادمی، میر سید اسدالله روضاتی، آقا نور شریعتمداری، شریعت هرندی، شمس آبادی، رجایی، محمود فشارکی، شیخ احمد روحانی و دیگران شرکت می کردند. نمونه ای از مباحث علمی مطرح در این مجالس در کتاب«نگاهی به احوال و آرای حکیم مدرس اصفهانی»آمده است.
شماری از شخصیت ها و رجال علمی و فرهنگی نیز با علامه مفید دیدار داشته اند که از جمله آنان می توان به شهید مرتضی مطهری، حاج سید مصطفی خمینی، ملک الشعرای بهار اشاره کرد؛ در سفری به مشهد رضوی نیز با مدرس نامدار حوزة آن شهر میرزا مهدی غروی اصفهانی دیدار داشته و در نجف اشرف با علما و مراجع ملاقاتهایی نموده و به ویژه از عمیق و سودمند بودن درس آیت الله شاهرودی تمجید نموده است.
شیخ در صفا و خلوص و معنویت نیز نادرة دوران بوده و احوال معنوی شگفتی از او نقل شده است. یکی از شاگردان ایشان نقل می کند که «روزی استاد برخلاف انتظار و بدون اطلاع قبلی به درس نیامد و بعد متوجه شدیم که به زیارت حضرت ثامن الحجج امام رضا علیه-السلام رفته بوده است. پس از بازگشت که به دیدن ایشان رفتیم فرمود، خیلی فوری و ناگهانی رخ داد و قضیه از این قرار بود آقای صدیقین(مرحوم حاج ملا حسینعلی) آمدند و گفتند فلان آقای روحانی مرا فرستاده و گفته است پس از ابلاغ سلام به شما بگویم، حضرت رضا علیه السلام در رؤیا به من فرمودند به شیخ بگویید چرا به نذر خود عمل نکرده؟» و من یادم آمد که برای حل مشکلی نذر کرده بودم که به زیارت بروم ولی فراموشم شده بود. همچنین نقل شده است که شیخ مفید به یکی از علمای اصفهان فرموده بود که «روزی بر سر قبر آقا محمد بیدآبادی رفته بودم و عرض کردم سلام علیکم و ایشان پاسخ فرمودند: علیکم السلام!».
آنچه اعتبار حکیم فقیه علامه شیخ محمود مفید را نزد همگان به اوج رسانده بود، همین فضایل اخلاقی و صفات پسندیدة انسانی و شخصیت بزرگ و خدایی او بود. شاگردانش شیفتة او بودند و به همین دلیل همواره از او یاد می کردند و آیین زندگی اش را می ستودند. آنان نیز در زندگی شیوة زهد و قناعت استاد را سرمشق خود قرار دادند و تواضع معمول را رعایت کردند
آرا و دیدگاه ها؛ شیخ مفید لحظه ای از تفکر غافل نبود و هیچ چیز برایش مانند حکمت و اندیشیدن ارزش و اعتبار نداشت. حکیمی متأله بود که تألهش نه فقط از طریق ریاضت های شرعی بلکه بر پایة تفکر و خردورزی بدست آمده بود. در پاره ای مباحث پیچیدة فلسفی مانند اثبات وجود خدا بویژه برهان صدیقین، تکامل برزخی، معاد و مانند آن، صاحب نظر و دارای ابتکار بود. حکیم مفید بر این باور بود که بدن مثالی مرتبه ای از مراتب نفس و روح است و همراه روح در بدن عنصری دنیوی حضور دارد. روح و بدن مثالی و بدن عنصری مانند روغن و کره و ماست هستند؛ یعنی همان طور که روغن در کره است و آن را از ماست بیرون می آورند، بدن مثالی نیز همراه روح در بدن است و پس از مفارقت روح از بدن باز همراه روح خواهد بود. وی به هنگام تدریس فلسفه، این عقیده را تصوری نادرست می دانست که در عالم برزخ به تعداد ارواح، بدن های مثالی ساخته و پرداخته و آماده است تا ارواح پس از فراق از بدن ها به آنها تعلق بگیرند و تشبیه می نمود به تاپوچی نوزادان که در قدیم آنان را از گهواره به آن منتقل کردند. در واقع حکیم مفید بر مبنای تکامل برزخی معتقد بود که نفس پس از مرگ بدن هم چنان طی مراتب می کند و تطور می یابد و این خلاف عقیدة اکثری حکمای اسلامی است که معتقدند از آن جا که نفس در مقام فعل نیز مجرد شد، بدن را رها کرده و به عقول لاحق می پیوندد. روزی در بحث معاد یکی از شاگردانش از او دربارة معنای آیة شریفة «فتأتون أفواجا» پرسید، فرمود: «انسان نوع واحد و صادق بر افراد متفق الحقیقه است؛ ولی در نشأة آخرت به انواع متکثره تبدیل می شود که صورت نفسانیه مادة قابله می شود برای صور اخرویه بر حسب ملکات و اعمال و اخلاق و عقاید خود، و حق جل و علا به آنها البسة مناسبشان را می پوشاند، مطابق "ان سعیکم لشتی" یا "فتأتون افواجا" و آن جاست که متحقق می شود».
حکیم فقیه علامه شیخ محمود مفید از نگاه علما و دانشمندان؛ 1. حاج سید محمدعلی مبارکه ای : «الشیخ الزاهد الحکیم محمود بن شیخ مفید الاصفهانی از جمله فضلا و حکمای معاصرین است والحال که سال یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت قمری است، فن حکمت الهی را در اصفهان به غیر از او کسی از عهده تدریسش برنمی آید و استاد حکمت را در این شهر فقط همان وجود اوست بخصوص در تدریس کتب ابن سینا و کتب مولی صدرای شیرازی چون اشارات آن و کتاب شفا و کتاب اسفار و منظومه حکیم سبزواری که به احسن وجه از عهدة ادای مطالب و مقاصد کتب مذکوره بر می آید والحق وجودش یادگاری است از متقدمین و از مفاخر حاضرین و در علوم ادبیات و فنون عربیه و سایر علوم دینیه چون علم اصول الفقه و فقه و حدیث از اماجد و اوحد اهل عصر است و در تمامی این علوم یکتا مدرس است که پس از او زمانه دیگر مانندش تربیت نخواهد نمود و علاوه بر معلومات، به مکارم اخلاق و ملکات حمیده و انسانیت و به صفت تخلیه باطن از کدورات صفات غیر مرضیه و تخلیة روح به آداب رحمانیه به مجاهدات نفسانیه آراسته و از فنون غریبه که اسباب صید عوام است مبرا و به همت و علو طبع و زهد و اعراض از اهل دنیا متصف است[...] و در بلندی افکار و روشنی ضمیر کمتر کسی از معاصرین نظیرش را مشاهده نموده[...] و در این روزگار ناپایدار که زمام رشته تحصیلات معقول گسسته شده[...] پای استقامت خود را در افادات علمیه چندان محکم داشته که به وزیدن بادهای حوادث از جای نجنبیده و علاوه بر دشمنان عوامی، فقیه مسلکان را که در کسوت ظاهر روحانیت خود را درآورده به میزان«الناس اعداء بما جهلوا» نظر سوء به جنابش پیدا کرده و اگر زمانه مساعد بود همان معاملات که با مولی صدرا و مولی محراب معمول داشتند، دربارة او نیز معمول می داشتند».
2.معلم حبیب آبادی: «شیخ محمود از علما و حکمای اصفهان بود و علی المسموع خود را از اولاد و اعقاب مرحوم شیخ بزرگوار شیخ مفیدمعروف از رجال مائة چهارم و پنجم اعلی الله مقامه می دانسته و بدین جهت به این کلمه مشهور شده و او همی در مدرسه صدر در علم شریف حکمت تدریس می فرمود [...] بعد از اوکسی را نشان نداریم که در اصفهان که همیشه مجمع اساتید بزرگوار علوم عقلیه و نقلیه بوده) از حکمای بزرگوار و مدرسین این علوم و آثار باشد[...]» (مکارم الاثار، مخطوط).
3. حاج حسین عمادزاده اصفهانی(تاریخ رجال اسلام و شیعه):«شیخ محمود مفید از اساتید معقول مدرسة صدر و از محققین حکماست[...] قدرت بیان و حافظة ایشان مخصوصاً در فلسفه و حکمت قابل توجه است. او فقیه حکیم و حکیم فقیه است، در نهایت زهد و تقوی و متانت و خالی از هرگونه شائبه و حب جاه و ریاست طلبی است. نگارنده قسمت اعظم اسفار ملاصدرا را در خدمت ایشان خوانده و موقع درس از خارج مطالب را کاملاً بیان و اشکالات وارده و مشکلات و احتجاجات فلاسفه را بیان می کردند. سپس از روی عبارت قریب یک ورق و نیم در هر درسی مطابقت می نمودند و راستی که بهره می بردم و التذاذ می نمودم، کفایه تدریس می کردند و آن هم با همین قدرت بیان و تسلط بر مطالب، و معلوم بود که ایشان مطالب را هضم کرده و کاملاً بر اسرار و دقایق و نکات آن مطلع و مستحضر بودند».
4. حاج سید ضیاءالدین حسینی نجفی اصفهانی مشهور به علامه در متن اجازه ای که برای حاج آقا حسن امامی صادر کرده است، شیخ اجازه خود را چنین ستوده است: «شیخی و استادی الفقیه الاصولی المتکلم الموحد بتمام معنی الکلمه الذی بموته مات علم الحکمه باصفهان و کان یعظنا قبل التدریس بقدر زمن التدریس و فی صلاته کان یقف متصلاً بالجدار حتی لا یاتم به أحد وله قصص و حکایات و هو شیخنا الحاج الشیخ محمود المفید رحمه الله».
وفات: شیخ محمود مفید سرانجام در ساعت یک بعدازظهر روز جمعه11 شوال1382/ 17 اسفند1341ش به لقای پروردگارش نایل گردید. با درگذشت این حکیم فقیه و فیلسوف بی بدیل اصفهان یکپارچه ماتم و عزا شد و حدود 300هزار نفر از مردم و طلاب و روحانیون و بازاریان با آه و ناله و اندوه پیکر او را در روز شنبه12 شوال تشییع و در بقعة جد امجدش حکیم متأله بیدآبادی به خاک سپردند. نقل است که در سحرگاه فردای آن روز که پیکرش را به خاک سپردند، صدای او را به وضوح شنیدند که طبق معمول ایام حیاتش، با صوت زیبا، سوره یس را تلاوت می کرد. فرزندش مرتضی مفید در همان روز خاکسپاری پدر، قصیده ای در رثای او سرود که بر روی سنگ قبر شیخ حک شده است:
چشمة عرفان و حکمت منبع فقه و اصول/در ریاضی و نجوم و هیئت استاد فحول
فارغ از لذات دنیا، بی نیاز از ناز دهر/عاشق دیدار یار و مهر او کرده قبول
در کمال زهد و تقوی و بینش و حسن سلوک/داد پایان سوی حق نزدیکتر راه وصول
هادی و حامی شدندش تا ابد عمری چو بود/هادی شرع رسول و حامی آل بتول
کرد در سال هزار و سیصد و هشتاد و دو/ظهر جمعه یازده شوال بر جنت نزول
رفت در دار بقا تنها نه محمود مفید/ز آسمان علم و دانش کرد خورشیدی افول
17 اسفند1341ش
فضل الله اعتمادی متخلص به برنا نیز ماده تاریخ وفات علامه مفید را چنین سروده است:
برنا پی رحلتش به شمسی گفتا
لقمان زمان و عهد خود بود مفید
همچنین سید طه بهشتی مرثیه و ماده تاریخی برای فوت وی سروده که ماده تاریخ آن چنین است:
گفت بهشتی بزن هشت ز مصرع بگو
مقام محمود یافت بزهد و حکمت مفید

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۹ ، ۰۶:۵۵
حوزه علمیه صدر بازار

 

https://takhtefoulad.ir/TakhteFoolad/Media/Mashahirs/1013/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%20%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D8%A8%D9%87%20%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%20%D8%B3%DB%8C%D8%AF%20%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86.jpg

جهانگیر خان قشقایی

 

    حکیم متأله عارف، جهانگیر­خان  قشقایی فرزند محمدخان، از ایل قشقایی طایفه دره شوری تیره جانبازلو، از ساکنان وردشت سمیرم، در حدود سال 1243ق متولد شد.

 

    مادرش از خوانین منطقه سمیرم اصفهان و ساکن شهرستان دهاقان بوده است؛ و از این رو، گاهی اهل اصفهان او را دهاقانی می­نامند. وی از اوان کودکی عاشق تحصیل بود و کمتر با ایل همراهی ­می­کرد.پدرش که خود اهل کمال بود برای او معلم گرفت و به همین جهت، تحصیلات ابتدایی را در مولد خود فرا گرفت.

 

 سواد خواندن و نوشتن و مقدمات فارسی و عربی او همان اندازه بود که خان زادگان و کلانتران آن عهد تحصیل می­کردند؛ با این تفاوت که در اثر قریحه و علاقة ذاتی که به خواندن کتب نظم و نثر معمولی دهات و ایلات داشت، اطلاعات او بر اقرانش می­چربید و از جمله باسوادهای ممتاز طایفة خود محسوب می­گردید.

 

    سرانجام انگیزة تحصیلات او را به یکباره به اصفهان کوچ داد و زندگی ایلی، به علت استعداد ذاتی او به زندگی طلبگی تبدیل شد.

 

    حکیم قشقایی هنگامی که به کسوت طلبگی درآمد، چهل ساله بود و در عین حال، در دوران تحصیل معارف اسلامی و تدریس تا پایان عمر، ملبّس به لباس ایلی خود بود و همانند دیگر افراد ایل، کلاه و زلف داشت. او تنها به هنگام نماز همچون استادش، آقا محمد رضا قمشه­ای (ره) با شال کمر، عمامه­ای درست می­کرد و بر سر می نهاد و به همان نحو به نماز می­ایستاد.

 

    حکیم قشقایی تا آخر عمر در حجره می­زیست و در زاویه حجره به عشق معبود خویش دلخوش بود« از جهت معاش، از مال اولیه خودش، بر وجه اتم، بی­مماطله به او می­رسید». او از سهم امام و شهریه استفاده نمی کرد و از مال الاجاره زمینی که داشت، روزگار می­گذراند.

 

    میرزای عبرت می­گوید: « درایام جوانی به موسیقی شائق بود، چندی مشق تار کرده و از برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده، از مدرسه صدر او را خوش آمده، همه روزه صبح و عصر می رفت آنجا. چنانکه از وی حکایت کنند، در هنگام رفتن به مدرسه، در دکان جنب مدرسه، درویشی وی را می­خواند و از وطن مألوف و حرفت و نسب او جویا می­شود. جهانگیر خان شرح حال خود را کماکان با درویش در میان می­گذارد. می­گفت: چون گفتار من به پایان رسید، درویش خیره در من نگریسته، گفت: گرفتم دراین فن، فارابی وقت شدی، مطربی بیش نخواهی بود. گفتم: نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی، هان بگو چه باید کرد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟ گفت: چنین می­آید که تو را فضا و هوای این مدرسه پسند افتاده، در همین جا حجره گرفته، به تحصیل علم مشغول باش. گویند: جهانگیر خان می­گفت: من بدین مقام از همّت نفس آن درویش و یمن راهنمایی او رسیدم»

 

    جهانگیر­خان ابتدا در مدرسه الماسیه چهار­سوق مقصود، سپس در مدرسه جدّه بزرگ و دست آخر  در مدرسه صدر حجره طلبگی داشت. بیشتر دوران در مدرسه جدّه و ایام اشتهار استادی ومدّرسی او تا پایان عمر، در مدرسه صدر گذشته بود.

 

    عمده تحصیلاتش را در فقه و اصول نزد حاح شیخ محمد باقر مسجد شاهی (م: 1301ق) و میرزا محمد­ حسن نجفی( م: 1317ق)­ فرا­گرفت. سطوح، مخصوصاً تمام شرح لمعه و قوانین را نزد میرزا محمد حسن نجفی و خارج  را در محضر شیخ محمد باقر نجفی و حاج حسینعلی تویسرکانی خواند. فلسفه را نزد ملا اسماعیل درکوشکی( م: 1304ق) وفن طب و طبیعیات را نزد میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی تحصیل کرد. سپس برای تکمیل فلسفه به تهران سفر کرد ­و ­نزد آقا محمد­رضا  قمشه­ای ­درس خواند. وی عمده حکمت مشایی و منطق، از قبیل شرح اشارات و شفای بوعلی را با شرح منظومه سبزواری در اصفهان خوانده و برای خواندن اسفار و شرح فصوص خدمت آقا محمد رضا قمشه­ای رسید.

 

    وی ریاضیات را نزد ملاحیدر صبّاغ لنجانی (م: 1288ق ) فراگرفت.

 

    وی بزرگترین استاد مدّرس فلسفه و کلام و فقه و اصول و حدیث بود، اما عمده تخصص و اشتهارش درحکمت و فلسفه الهی بود. طب و طبیعیات را نیز بخوبی می­دانست و تدریس می­کرد، چنانکه شاگردان این علمش، از قبیل میرزا ابوالقاسم طبیب احمد آبادی، درس او را بر استاد حاج میرزا محمد باقر حکیم باشی ترجیح می­دادند و مفید­تر می­دانستند، اما خود او به هیچ وجه دعوی طب و طبابت نداشت و در معالجات جز با نظر طبیب کار نمی کرد.               

 

    مرحوم جهانگیر خان روزهای تعطیل ریاضیات تدریس می­کرد و شاگردان زیادی داشت».

 

     حوزه درس رسمی وی در مسجد جارچی تشکیل می­شد و این کار را به رعایت جانب حکیم مدّرس معروف هم مدرسه­اش، مرحوم آخوند کاشی می­نمود که حوزة درس وی در ایوان مدرس خود مدرسه تشکیل می­شد. وی قبلاً در مدرسه جدة بزرگ بود که چون در صدد اصلاح، و به قول مخالفانش فضولی در آمد، اخراجش کردند و قبل از آن مدرسه، در جدّة کوچک حجره داشت که اولین حجرة او در اصفهان بود.

 

    جهانگیر خان در مدت سی چهل سال اقامت وتدریس متوالی در مدرسة صدر، شاگردان بسیار تربیت کرد. در فاصلة حدود نیم قرن که پایانش سال 1328ق سال وفات جهانگیر خان یا پنج سال بعد؛ یعنی­1333­ق وفات آخوند کاشی باشد، کمتر کسی است که در اصفهان تحصیل کرده و در خدمت این دو استاد بزرگ درس نخوانده باشد. بزرگترین شاگرد جانشین جهانگیر خان، استاد علّامه، آقا شیخ محمدحکیم خراسانی بود که بعد از وی مدت 28 سال تا پایان عمر در همان مدرسه، به تدریس فلسفه و تعلیم و تربیت طلاب با همان سبک و شیوة فاضلة خان اشتغال و علماً و عملاً به استاد خود تأسی داشت.

 

    حکیم قشقایی، اسفار، شفا، شرح منظومه، مکاسب، شرح کبیر و ریاضیات و اخلاق را تدریس می­نموده است و گفته­اند: در درس شرح منظومة وی قریب 130 نفر شرکت ­می­کردند.

 

    از مهمترین و شاخصترین شاگردان مرحوم خان می­توان از آیات عظام و حجج اسلام ذیل نام برد:

 

1-     میرزا محمد علی شاه آبادی

 

2-     سید حسن مشکان طبسی

 

3-     شیخ محمد حکیم خراسانی

 

4-     سیدصدرالدین کوپایی

 

5-     شیخ محمود مفید

 

6-     شیخ محمد حسین فاضل تونی

 

7-     سید محمد کاظم عصّار

 

8-     میرزا ابوالقاسم ناصر حکمت

 

9-     حاج آقا رحیم ارباب

 

10-  سید ابوالحسن مدیسه ای اصفهانی

 

11-  سید حسین طباطبائی بروجردی

 

12-  شیخ محمد جواد آدینه­ای

 

13-  آقا ضیا ء الدین عراقی

 

14-  آقا نجفی قوچانی

 

15-  سید محمد مقدس اصفهانی

 

16-  شیخ علی فقیه فریدنی

 

17-  حاج شیخ محمد­حسن عالم نجف آبادی

 

18-  ملا محمّد همامی

 

19-  میرزا محمد باقر امامی

 

20-  ملا فرج الله درّی

 

21-  میرزا محمد حسین مدرس کهنگی

 

    عظمت علمی حکیم قشقایی، از شاگردانی که در پرتو تربیت او کمال یافتند و خود هر یک مشعل­دار  علم و دانش و فقه و استوانه­های معارف اسلام گشتند، پدیدار است.

 

    « مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی،­ در متانت و وقار وانضباط اخلاقی و تقوا نمونه و تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بوده و  فوق العاده مورد ارادت شاگردان وآشنایان بوده است.

 

    وی به تمام جهات و آداب شرعی متأدّب وبه فضایل اخلاقی آراسته بود. حاصل عمرش صرف تعلیم و تربیت طلاب گردید. شبانه روز چند درس فقه و اصول و فلسفه و کلام می­گفت. ایام تعطیل به درس حدیث و تفسیر و اخلاق می­پرداخت و مخصوصاً درس اخلاقش برای طلاب بسیار مفید بود.

 

    از جهت متانت، اخلاق و رعایت آداب معاشرت، حلم، تواضع، سنگینی و وقار، مسالمت، مهربانی و خوش­زبانی با عموم طبقات و ارباب مسالک بسیار عالی بود. هیچ کس در تمام عمر از وی حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت و ناهنجار از زبانش نشنید. کسی را که از جاده دین و مذهب یا اخلاق خارج می­دید، به زبانی نرم با کمال دلسوزی و خیر خواهی دلالت و هدایت می­فرمود و اکثر دلالت­های او مؤثر می­افتاد. دردمندان اخلاقی و ­کسانی که به لغزش مذهبی و ­عقیده­ای و فکری افتاده بودند، پیش خان بدون ملاحظه و بیم، درد و عقیدة باطنی خود را اظهار می­کردند و ایشان را حکیمانه معالجه و راهنمایی می­فرمود. با ارباب مذاهب باطله بسیار مؤدّب و خیر خواهانه مباحثه و آنها را با دلیل و برهان به راه حق هدایت می کرد.

 

    به ورزش تیر اندازی و سوار کاری علاقه داشت ولیکن به شکار و هوی و هوسهای دیگر تیر نمی­انداخت و برای سلامتی خود همه روزه مقداری پیاده راه می­رفت و در اواخر عمر که بیرون رفتن از مدرسه برای وی مشکل بود اطراف مدرسه مدتی قدم می­زد.

 

    خان برای عموم طلاب از مدرسة صدر و مدارس دیگر، بهترین پدر مهربان و مربی کاردان بود.

 

    سالهای آخر عمرش به اصرار جمعی از خواص و علما و طلاب که می­خواستند نماز جماعت بی­غلّ و غش داشته باشند، با کراهت طبع، امامت جماعت مسجد قبلی مدرسة صدر را، خاصّه ماه رمضان قبول کرد ... موقع نماز دستمالی سفید دور سر می­بست. نماز جماعتش گرمترین جماعتها بود و خواص متدین عالم وعامی، حتی کسانی که خود ریاست روحانی و امامت داشتند، از محلات دور و نزدیک برای درک جماعتش بر یکدیگر سبقت می­جستند.

 

    مرحوم جهانگیر­خان، مانند افراد معمولی ایل قشقایی لباس می­پوشید و کلاه دو گوشه و گاهی کلاه پوستی بر سر می نهاد و تا آخر عمر لباس خود را تغییر نداد. عادت بر استعمال دخانیات نداشت.

 

    میرزا حسن خان جابری انصاری می­نویسد: طلاب را به آرامی و اخلاق نیک تهذیب می­فرمود­. اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه گرفته به مدرسه آورده برای اجرای حدّ، آن مرحوم می­فرمود، حبسش کنند تا به هوش آید؛ بعد خود نیمه شب، رفته او را رها و از مدرسه بیرونش کرده و به اندرز حکیمانه به راه راستش آورده.

 

    آن چنان بزرگ منش [بود] و طبع بلند داشت که سلاطین و حکّام وقت، مانند ظلّ­السلطان مسعود میرزا نیز جرأت اظهار مساعدت مالی به او نمی­کردند و با آنکه از حیث معاش در عسرت بود، لیکن به سبب عفت و استغناء اغلب او را متموّل تصوّر می­نمودند.

 

    سید احمد دیوان بیگی شیرازی در مورد حکیم قشقایی می­نویسد:

 

    اما در جوانی گاهی چیزی می­گفته اند و حال به کلی تارک­اند. بعد از آن که مکرر خواستم که طالبم اسمی از شما در این اوراق برده شود، چند شعری که از زمان قدیم در خاطرشان مانده بود فرمودند و نوشته شد:

 

دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب/یاد رویت بود کــــارم تــــا برآمـد آفـــتاب
دل گرفت از مــدرسه، یــاران کجا کوی حبیب/ جان فسرد از وسوســـه، ساقی بده جام شراب
                           ********

 

شمیم ساحت چین باد صبحدم دارد/مگر گذار بر آن زلف خم به خم دارد
به روزگار همین شادیم بس است که دل/زعشق روی تو چون لاله داغ غم دارد

 

     وحید دستگردی، ادیب و شاعر معروف، مدیر مجله ارمغان، از شاگردان خان می­نویسد: در زمان مرحوم ندانستیم و نشنیدیم که ایشان شعر هم می­گویند. پس از وفات آن بزرگوار، از حکیم و فیلسوف معروف، مرحوم آقا شیخ محمد حکیم خراسانی شنیدیم که وی شعر می­گفته و غزلی از ایشان خواندند.

 

میرزا حسن خان جابری انصاری از شاگردان آن مرحوم، در کتاب تاریخ اصفهان می­نویسد: « در مدرسه صدر خدمت آن بزرگ نهج البلاغه  می­خواندم. شرحی بر آن کتاب مستطاب می­نوشت ».

 

به لحاظ سیاسی خاندان جهانگیر خان میانه چندان خوشی با سلاطین قاجار نداشتند. ریشه این کدورت سیاسی به ابتدای حکومت قاجار و دوره سلطنت آقا محمد خان می­رسید. بنا به نوشته استاد همایی: پدرانش در طایفه دره شوری قشقایی سمت ریاست وکلانتری و ایلخانی­گری داشتند و سلاطین زندیه، بخصوص لطفعلی خان زند را حمایت می­کردند. به همین جهت، آقا محمد خان قاجار پس از پایان کار سلسله زندیه، به سرکوبی و انتقام از خاندان قشقایی نیز پرداخت و منصب ریاست و متملّکات موروثی ایلی را از آنها گرفت و آنها را به دو سه فرسخی قمیشه در قریه دهاقان کوچ داد.

 

    فتحعلی شاه هم به پیروی از روش آقا محمد خان، با این خانواده برخورد خوشی ننموده، اما بعد از وی سخت گیری نسبت به این طایفه کمتر شد و آنها توانستند عادت ییلاق و قشلاق را دوباره از سرگیرند .

 

    جناب می­نویسد: « درانقلابات اخیر ایران که جماعتی از علما متابعت حاج شیخ فضل الله نوری و محافظت اصول قدیمیه بر ضد مشروطیت و مجلس دارالشوری، اقدامات و هیجانات داشتند، جهانگیر خان فقط در ذکر معایب مشروطیت اطاله سخن می­نمود. »

 

    چنانکه به نقل شاگرد فرزانه­اش، حاج آقا رحیم ارباب، وی مشروطیت را از اصالت مبرّا می­دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرنگ خوانده، می­گفت: « ­اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته­اند و جانها با­خته­اند، ولی این حوادث ریشه در استبداد دارد؛ شاید هم می­خواهند دین مردم را بدزدند» سرانجام جهانگیر خان در پایان عمر دچار بیماری کبد شد و خود می­دانست که بهبودی پیدا نمی­کند و به میرزا مسیح خان طبیب نیز که به عیادت او آمده بود، گفت: «هر چه تو می­دانی من هم می­دانم، من خوب شدنی نیستم. » حتی آورده­اند که دکتر شافتر، مسؤول بیمارستان انگلیسی­ها در آن زمان هم برای او داروهایی تجویز کرده بود که خان از استعمال آنها خودداری کرد. وی سرانجام در شب 13 رمضان 1328ق در اصفهان در سن 85 سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به سوی محبوب شتافت.

 

    فردای همان شب با تشییع با شکوه که همه علما و مردم این دیار در آن شرکت داشتند « و با آن که ماه صیام بود، تمام دکانین شهر بسته شد، عماری او را به سر دست با ازدحام غریبی به تخت فولاد بردند» و اقامه نماز میت توسط آیت الله شیخ محمدتقی آقا نجفی انجام و در تکیه سید محمد ترک دفن گردید.

 

    شعرا ماده تاریخ­های زیادی برای او گفته­اند. میرزا حسن خان انصاری که خود از شاگردان آن مرحوم بود، چنین گفته:

 

« جهانگیر خان نزد خدای جهان شد».

 

 

 

 https://takhtefoulad.ir/TakhteFoolad/Media/Mashahirs/1013/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%20%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D8%A8%D9%87%20%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%20%D8%B3%DB%8C%D8%AF%20%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86.jpg

https://takhtefoulad.ir/TakhteFoolad/Media/Mashahirs/1013/%D9%85%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%87%20%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86.jpg

 

یادی از جهانگیرخان قشقایی

یادی از جهانگیرخان قشقایی باورتان می شود ؛ خان یک ایل باشی ، صاحب قدرت و مکنت و پول و زمین و خدم و حشم . چهل سال هم از عمرت گذشته باشد . اما به یکباره همه را رها کنی و به بشوی یک طلبه ساده حوزه علمیه . اما جهانگیرخان این انتخاب بزرگ را کرد . از آن روز که در اصفهان به طور اتفاقی استاد سخن، همای شیرازی را دید انگار گمشده اش را بعد از ۴۰ سال یافته بود . آری استاد شیرازی که سخن گفت گویا نسیم فیض الهی بود که وزیدن گرفت و خفته را از خواب شیرین برانگیخت . چه گفتند و چه شنیدند را نمی دانیم اما جهانگیرخان از آن روز ترک دیار کرد و یکسره همت بر تحصیل علم و تهذیب اخلاق کرد و شد آنچه لایقش بود . زود استاد شد و خوب . آیت الله بروجردی ، آیت الله شاه آّبادی ، مرحوم نخودکی ، حاج آقا رحیم ارباب شاگردهای درس فلسفه او بودند. او تا آخر عمر لباس ساده ایلیاتیش را عوض نکرد . برخورد ایشان با کسی که دچار کار زشت و منکری شده بود بسیار رئوفانه بود به طوری که وقتی فردی شارب الخمر را به مدرسه صدر اصفهان آورده بودند ، ایشان بعد از هشیاری وی او را اندرز حکیمانه داده ، به موعظه اش پرداختند و او را به راه راست هدایت کردند . خانه اش همان مدرسه صدر بود و با این مدرسه انسی داشت . می گفت: «آیا خدا جایی بهتر از مدرسه صدر هم آفریده است ؟ » وقتی هم که رحلت کرد دوست و رفیق دیرینه اش آخوند کاشی در گوشه ای از حیاط مدرسه صدر نشسته بود و آه می کشید و ناله می کرد و می گفت : کمرم شکست .

کم کردن اثرات ملاقات با حاکم جابر حاج آقا رحیم ارب

کم کردن اثرات ملاقات با حاکم جابر حاج آقا رحیم ارباب (ره) می‌فرمودند: آقای جهانگیرخان مایل نبود ارتباط یا ملاقاتی داشته باشد با شاهزاده‌های قاجار حاکم بر اصفهان و یا امثال ذلک ولی آنها در صدد بودند بروند دیدار خان، لکن جهانگیرخان کراهت داشت برود بازدید، با توجه به چند مرتبه دیدار آنها، خان نیز یکی دو مرتبه رفته بود بازدید اما وقتی برمی‌گشت به مدرسة صدر، مستقیم می‌رفت در حجرة آخوند کاشی و هدفش این بود که یک مقداری که در بازدید حکام قاجار وقت صرف شده بود با رفتن به حجرة آخوند و بودن در جوار وی جبران اثرات منفی آن بازدید باشد.

جهانگیر خان قشقایی و موسیقی

جهانگیر خان قشقایی و موسیقی مرحوم مدرس به نقل از استادش شیخ محمود مفید «ره» نقل می‌فرمود که : جهانگیر خان با چند نفر از تلامذه‌اش وارد قیصریه شدند. در آنجا در یکی از حجرات سر و صدای ساز و آواز به گوششان خورد . یکی از شاگردان ایشان گفت: حضرت آقا ببینید!!؟ اجازه بدهید من الان می‌روم واینها را به هم می‌زنم. خان فرمود: قدری تأمل کنید: این طریق امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما الان اگر بروید و این کار را بکنید اینها اتباع ظل السلطانند و بالاخره فردا مؤاخذه می‌کنند. و اسباب توهین به اهل علم می‌شوند و ممکن است شما را تحت فشار و ناراحتی قرار بدهند. حالا بیائید همراه من که طریقه امر به معروف و نهی از منکر را نشانتان بدهم. آنگاه خان با شاگردانش به داخل آن حجره رفته و پرده را عقب زده و فرمود: آقایان سلامٌ علیکم! میهمان می‌خواهید؟ چند نفر از افراد داخل حجره دست پاچه شدند و رنگ از رخسارشان پرید و نگران شدند. خان فرمود: نه من نیامده‌ام مزاحم شما بشوم... حالا طلبه‌ها و شاگردان خان هم همین طور مات و مبهوت ایستاده‌اند و تماشا می‌کنند. جهانگیر خان به افراد مذکور گفت: خوب آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را می‌زدند، بزنید ببینم! آنها هم شروع کردند به نواختن. جهانگیر خان شروع کرد به ایراد گرفتن و اینکه شما این دستگاه را دارید اشتباه می‌زنید. رو به آن دیگری کرد و فرمود شما بزن ببینم و همین طور یک یک همه افراد داخل حجره آن دستگاه را زدند و خان هم یک یک ایرادشان را گفت. اهل حجره و آقایان طلاب همه مات و مبهوت گشتند و از مهارت و استادی خان در موسیقی شگفت زده شدند. آنگاه جناب خان رو به همه آنها کرد و فرمود: آقایان من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سروکار داشتم و چنگی می‌نواختم و نسبت به همه انواع دستگاههای موسیقی مسلط بودم. اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف کرده‌ام. آیا حیف این عمر نیست که آدم، خود را صرف این هرزه‌گی‌ها و امور لغو و بیهوده نماید و شروع کرد به خواندن آیه و حدیث و آنقدر گفت و گفت تا این که مجلس طرب و ساز و آواز، مبدل به مجلس توبه شد و همه سخت گریستند. آنگاه افراد داخل حجره، شیشه‌های شراب را شکستند و اساس ضرب و ساز و آواز را نیز درهم ریختند و مجلس، یک مجلس روحانی گشت. آنگاه جهانگیرخان در حقشان دعا کرد و فرمود: خدای شما را به توبه‌ای که کردید، بخشید و خدا ان شاء الله شما را موفق و مؤید گرداند. همانگونه که من هم از گذشتة خود توبه کردم و به حمد الله مؤفق گشتم.

مقام علمی و معنوی

مقام علمی و معنوی گویند: کارش (کار جهانگیرخان) به جایی رسید که ظل السلطان حاکم مقتدر اصفهان، خواست به دیدارش برود، به او اجازه نداد. لذا یک روز بدون اطلاع قبلی به مدرسه رفته وارد اتاق می‌شود و می‌گوید جناب جهانگیرخان ! اگر سابق می‌خواستید مرا ببینید، چند ماه طول می‌کشید، اما امروز من باید از شما وقت بگیرم و این به خاطر مقام ارجمند علمی شماست.

امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر جمعی از اصحاب خان از جمله ملا محمّد علی خوانساری از ملازمان خدمتش که در مجلسی حاضر بوده است حکایت کردند: یکی از مریدان مقدّس خان همسایه‌یی ساز زن داشت که تعلیم ساز می‌کرد و اکثر صدای تار و کمانچه و سنتور از خانة او بلند بود. چون با دستگاه ظلّ السّلطان و شاهزادگان و بزرگان وقت ارتباط داشت احدی از ملاها و متشرّعین محل جرأت نهی و ممانعت او را نداشتند. بنده فراموش کرده‌ام گویا اسم این شخص را (نوّاب سنتوری) می‌گفتند؟ در یکی از ایام که خان به منزل آن مرد رفته بود هنگامة مشق و تعلیم تار بیش از همه روز آوازه داشت. مرد مقدّس به تصور اینکه خان به علت حرام بودن موسیقی از شنیدن این صدا رنج می‌برد، سخت به قلق و اضطراب افتاد و چاره نمی‌دانست! خان چون ناراحتی او را دید ابتدا از در مسئلة فقهی درآمد: بر فرض که استماع غنا حرام باشد. سماعش حرمت شرعی ندارد یعنی اگر به عمد و اختیار گوش ندهی و آواز تغنّی بدون قصد از جایی بگوش شما برسد حرام نیست، وانگهی موضوع غنا و حدود حرمت و اباحة آن از معضلات فقهی است و هر آوازی را غناء و هر تغنّی را حرام نمی‌توان دانست! مقداری از این مسائل گفته شد باز آثار ناراحتی از وجنات آن مرد هویدا بود. در این موقع خان به او گفت برو در خانة این ساز زن را آهسته بزن و به وی بگو فلان سیم تار را سست بسته‌یی و فلان پرده‌اش ناساز است. استاد سازنده که این سخن را از همسایة خشک مقدّس شنید بی‌اندازه تعجّب کرد و گفت خواهش دارم اندکی صبر کنی تا تار خود را وارسی کنم. در مراجعت تعجبش بیشتر بود که دانست ایرادی بسیار بجا بر وی گرفته است. با تواضع و التماسی که مخصوص طالبان کمال است پرسید این مایه مهارت و استادی از کجاست که این نوع خرده‌گیری و دقیقه سنجی را جز از بزرگترین اساتید فنّ انتظار نتوان داشت! مرد مقدّس گفت من خود از این هنر سر رشته ندارم، مهمانی در منزل من است که این پیغام را داد. استاد نوازنده فوراً به خانه برگشته سر و صدا را خاموش و به شاگردان سفارش کرد که هان پنجه به مضراب نبرید که بزرگترین استادان فنّ امروز در همسایگی ماست. بیش از این آبروی ما ریخته نشود، و خود لباس بر تن مرتب ساخته با ادب پیش آمد و اجازة شرفیابی خواست، بخیال اینکه واقعاً یکی از تار زنهای درجه اول دنیا را خواهد دید. به محض اینکه چشمش به جهان دانش و اخلاق جهانگیرخان افتاد که از پیش هم او را دیده بود و به قیاس سایر پیشوایان علمی و مذهبی پیش خود تصوّر کرده بود، پیش وی به دو زانوی ادب نشسته سر در قدمش نهاد و به توبه و استغفار درآمد که اگر پیشوا و راهنمای مذهب تو باشی من بندة مطیع فرمانبردارم. «رای آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی» راه ارتزاق من از این هنر است، اگر دستور بفرمایید به ترک این عمل خواهم گفت هر چند کار به گدایی بکشد. خان او را با تفقّد و دلداری چنان راهنمایی کرد که نه او بزحمت گدایی افتاد و نه همسایگان دیگر از دست وی بزحمت و عذاب بودند.

جهانگیرخان و نشان دادن نقش استعمار

جهانگیرخان و نشان دادن نقش استعمار از جمله مطالبی که مرحوم آیت الله ارباب دربارة استادش حکیم متأله جهانگیرخان قشقایی فرموده بودند این است که : پس از اعلام مشروطیت، در جلسة علمای اصفهان مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی، جهانگیرخان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زائیده دسایس استعمارگران فرنگ خواند. تا جایی که فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته‌اند و جانها باخته‌اند ولی این شرط ریشه در استبداد دارد شاید هم می‌خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم . فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.

تولد دوباره

تولد دوباره یکی از مطالبی که آقای ارباب راجع به استادشان جهانگیرخان داشتند اینکه می‌فرمودند: مرحوم خان دو مرتبه بدنیا آمده بود به جهت اینکه تجربه داشت از دنیا و یک شخصی از عالمی پرسیده بود جهانگیرخان اعلم هستند یا فلان آقا، آن عالم گفته بود جهانگیرخان اعقل هستند

جهانگیرخان و ورزش

جهانگیرخان و ورزش وقتی از وی ظلّ السّلطان دعوت کرده به ملاحظة شیخوخت و مقام روحانیت الاغ برای او فرستاده بود. جهانگیرخان را خوش نیامد. پیغام داد تا بهترین اسبهای عربی را که مخصوص سوارکاران ممتاز است بفرستاد. درجة چابکی و شکوه اسب سواری او ظلّ السّلطان و زبده سواران درگاه او را به تعجّب و اعجاب انداخت. در مسافرتهای خارج شهر نیز عموماً اسبهای خوب سوار می‌شد و در راههای بیابانی با سوارکاران استاد همتازی می‌کرد. تیراندازی و نشان‌زنی را نیز تا آخر عمر فراموش نکرده بود و لیکن به شکار و هوی و هوسهای دیگر تیر نمی‌انداخت.

دقت در پرتاب

دقت در پرتاب مرحوم آقا شیخ محمّد [ حکیم خراسانی] می‌گفتند که گاهی یکی از حوزه‌های درس را در بام آفتاب روی مدرسه تشکیل می‌داد. کلاغها از درختان کاج چندان سروصدا می‌کردند که حواس پرتی ایجاد می‌کرد: خان همچنانکه بر سر جای خود نشسته ریگی میان دو انگشت دست چپ گرفته با سبّابة دست راست چنان به نشانه می‌زد که از صد بار یکی خطا نمی‌رفت.

جریان فوت محمّد جعفر دهاقانی

جریان فوت محمّد جعفر دهاقانی گوید: خان که فوت شد، اول خواستند در تکیه مادر شاهزاده دفن کنند ولی دور بود رفتیم اجازه گرفتیم در تکیه ترک دقت کردند. بیماری ایشان درد کبد بود. میرزا مسیح خان دکترش بود وقتی خان بیماریش شدید شد، من رفتم دنبال دکتر میرزا مسیح خان گفت: شما چه نسبتی دارید، گفتم: خادمش هستم، دکتر گفت: من نمی‌آیم. خان آدم کوچکی نیست. من برای عیادت می‌آیم آمدم جریان را برای خان گفتم، خان فهمید گفت: برو بگو برای عیادتم بیاید. آنگاه دکتر به خدمتش آمد. خان تبسم کرد و به او گفت هر چه تو می‌دانی من هم می‌دانم، من خوب شدنی نیستم، میرزا مسیح خان رفت دکتر شافتر را آورد. دکتر شافتر نسخه نوشت و دواها را از مریضخانه انگلیسیها تهیه کردیم ولی خان آنها را نخورد. سه چهار ساعت از شب گذشته بود که خان گفت رختخواب را رو به قبله کنید، سپس یک لیوان آب خوردن خواست. پس از نوشیدن آن به ذکر حق مشغول شد، و چند لحظه بعد خلاص شد. تمام علماء در همان شب حاضر شدند. جماعت انبوهی آمده بودند. صبح فردا تشییع جنازه به عمل آمد. آقا نجفی (گویا شیخ محمّد تقی نجفی) بر او نماز خواند.

الحق که حق رفاقت را به جا آوردی

الحق که حق رفاقت را به جا آوردی چنانکه نقل است جهانگیرخان زودتر از آخوند کاشی درگذشت. در این زمان آخوند کاشی به قدری مریض احوال بود که نمی‌توانست راه برود. اما وقتی جنازه‌ی مرحوم خان را داخل «مدرسه صدر» آوردند که بر او نماز بخوانند. آخوند کاشی بسیار بی‌تابی می‌نمود. ایشان به شاگردانش اشاره می‌کند که زیر بغل‌های او را بگیرند تا وی نیز چند قدمی به مشایعت جنازه‌ی دوست عزیزش برود. اما بیشتر از چند قدم نتوانست جلوتر برود. سه شب از ماجرا نگذشته بود که یکی از شاگردان حکیم جهانگیرخان، او را در خواب می‌بیند که به وی می‌گوید: از آخوند تشکّر کن که به مشایعت جنازه‌ی من آمد. زیرا در چند قدمی که آمدند اذکاری را دنبال جنازه‌ام گفت که این اذکار سبب شد من از برزخ نجات پیدا کنم. برو از او تشکّر کن و به او بگو : «الحق که حق رفاقت را بجا آوردی».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۰۸:۲۳
حوزه علمیه صدر بازار

صدر بازار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۵۰
حوزه علمیه صدر بازار